سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

به : زینب آرمات که بی گمان زن خوبی است

 

کلید چراغهای ...

 

قبل از شما کسی در این خانه آمده

کلید چراغ های رابطه را زده است

در این وقت شب

این همه نور

چگونه از اینجا سر در آورده اند

این رد پای زنی است

گویا با نک پنجه از حاشیه این سکوت گذشته است

بوی فروغ می آید

گمان  گریختنش از ظهیرودوله می رود

اما نه ...قرار این شعر...

بگذارید راحتتان کنم:

زینب زن خوبی است

به شهادت این همه کلمه

که در آشپز خانه ردیف شان کرده است

هر صبح

چادر گلی اش را

که بر این گل میخ بیاویزد

ملحفه ای  از سکوت بر سر می کند

میوه تازه برای تو پوست می گیرد

این همه حرف روی دهنش بوی تعفن گرفته است

چای تازه دم وبوی هل

تازه برای سکوتش دقیقه قرض می گیریم

اِین لبخند آماده برای تو در این بشقاب کنار گذاشته است

دکتر! برای لباش کرم نرم کننده خواهی نوشت ؟

زینب آدم خوبی است

آشپز خانه هم البته جای بدی نیست

با وجود این همه کلمه

کلید را باید زد

رابطه چراغ و آشپزخانه روشن خواهد شد