این پنجره که کنار برود
پنجره که کنار برود
یک شهر فرو می افتد از این چشم انداز
با هندسی ناموزن کوچه هایش
که درست ختم می شوند
به شیارهای همین پیشانی
صندلی وکتاب را کنار می گذاری
خیابان طویل از مقابلت می گریزد
با آسمان خراشهایی که همیشه فکر کرده ای
کجای این آسمان را خراشیده اند
******
لازم نیست پنجره کنار برود
این شهر
سالهاست فرو افتاده
تنها آدمها برای خودشان
پنجره را کنار می زنند
روبروی این چشم انداز می نشینند:
سقوط آزاد خانه های وارونه
کفش های رها شده در هوا
پشت بامهای بنا شده بر زمین
وآدمهایی که برای رسین به لنگه کفش هایشان
عمود این دیوار را بالا می روند
******
لازم نیست این چشم انداز به تما شا گذاشته شود
پلک هر کدام این آدمها که کنار برود
چشم انداز وارونه شهر مقابلتان ایستاده است
آدمهای بسیاری در چشمانشان خم شده اند
لنگه کفش هایشان را جفت می کنند
برای خودشان خانه ای فرض می کیرند
در پهنای اتاقش دراز می کشند
وتا ساعتی دیگر وشاید لحظه ای
زیر پلک خودشان به خواب رفته اند
سلام جناب شهرجو.کاری قشنگ بودوخواندنی.اماچیزی که فکرمیکنم اندکی ذهن مخاطب راآزارمیدهدتعدادزیادفعلهایی است که دراین شعرشمابخصوص پاراگراف آخری وجوددارد.راستی مایل باشی ماراهم لینک کن وسربزن.آسمانی باشی وجاوید.
باز هم بیایید از همین امروز شروع کنیم....
روزی یک آیه ..... بشه زمزمه روزانه مون و در طول روز هی تکرارش کنیم و هی بهش فکر کنیم و احتمالا در موردش کمی تحقیق ... کمی search... کمی فکر... کمی بحث... کمی گفتگو داشته باشیم...
وبلاگ «آیه های دلنشین» سعی میکنه هر روز با یک آیه مهمان دل شما باشد ...شما هم با یک کلیک مهمانش باشید.... مطمئن باشید با حضور و دلنوشتهای شما ذیل آیه ها همانگونه خواهد شد که باید ... حتی سکوتتان هم زیباست... فقط بیایید ... بخوانید ... و اگر خواستید چیزی بنویسید....
و درضمن ما مشتاقانه پذیرای نظرهای گرانبهای شما عزیزان هستیم برای هرچه بهتر شدن این وبلاگ ....
هدف = بخوانیم ... فکر کنیم... بفهمیم ... درک کنیم... آنچه میفهمیم با دیگران در میان بگذاریم و با هم درک بیشتری داشته باشیم ....
باز هم از تمامی کسانی که این خطوط را میخوانند دعوت میشود در این همخوانی و هم فهمی آیات دلنشین شرکت کنند... هر که با ماست : یا علی ... مدد !
شهر که کنار برود...من می افتم از پشت پتجره هایی...که نیست...چون درست خودم ختم می شوم...به همانجایی که کوچه ها چپ بودند...و زیادی فکر کرده اند... و هیچی را نخراشیدند...لازم نیست شهر کنار برود...یا بیفتد...یا بمیرد...ما زیادی زودتر رفته بودیم...و مردیم...و کفشها لنگه به لنگه...در ته چشم انداز هوا شدند...لازم نیست تماشایش کنی...خودش زیر پلکهایش که مرد...نگاه هم نکرد...بخواب!برای خودت خانه ای فرض کن...در شهری که...مثلا نمی افتد...//خوب.خوب.//من هم به روزم:)
نه !
بیهوده شست مرد با خبر نمی شود!
بیهوده مرد از راه دراز
کوتاه نمی آید!
زن اما
در انتهای ناخن و نیمرو
و لیزی ماهی سرخ
و کف های به جا مانده در فنجان
از میان تمام خط ها سر خورده بود
و تنها سپیدی نا خوانایی
مانده بود بر کاغذ روزگار.....
خیلی زیبا و پر اخساس.
خوشحالم باز به روزی عزیز.
من تصاویر و زبان شعریت را دوست دارم.
سلام .اگه مایلی لینکت رابذارم خبرم کن.آسمانی باشی وجاوید.
سلام یداله جان
بوی آدم بزرگا می دی !
یداله جان با ما غریبه شدی
سر بزنی خوشحال می شم
با مهر و بوسه
مرتضا
سلام . خانم کیانی غزیز . بدرود من برای آقای خاتمی نوشته شده بود و همین کمی باعث گم شدن مطلب شده بود . من که به همین راحتی ها کنار نمی روم . ممنونم .
سلام . از شما به خاطر اشتباه به وجود آمده عذر می خواهم . از این که مرا به خواندن کارهای خوبتان دعوت کرده اید ممنونم. کار قابل تاملی است و آفلاین دوباهرآن را می خوانم . با درود
پنجره هم دیواری ست که باز و بسته می شود/مرسی از اینکه به راه امدی/یا ودود
جناب آقای شهرجو
سلام
ازشعرت ممنون .موفق باشی.
سلام.باشعرتان ارتباط خوبی برقرار کردم.امیدوارم موفق باشید.خیر پیش
از این که سر می زنی / نظر می دهی /تورا درودفراوان
ممنون که آمدی و فکر می کنم با نظرت در مورد شعر آخرم موافقم.
اما شهرجو عزیز شما زیادی در سکوتی وگرنه من خیلی هم پر کار نیستم.
اما این روزها موجی است که مرا می برد پس از سکوت دو ساله.
سلام عزیز شعر خوبی بود مخصوصا اون لنگه کفشها ...اندیشههم که جای خود موفق باشی منم با نا مه ای به سیامک بهرام پرور به روزم .
شهر جوی عزیز اخرین باری که شعر شما را خوندم ...شروه در حجم نخلستان بود در مجله جوانان یا اطلاعات هفتگی بود دقیقا یادم نیست ولی به هر حا ل خوشحالم که باز شعر های شما را از این وبلاگ می خوانم ....داشتن شاعری همشهری مثل شما مایه مباهات است...خواستی به ماهم سری بزن ...باز هم با لحجه دریا از نخلستان بگو ...بروز باشی
من همیشه می خوندمتون .حس و حال دریاییتون رو می پسندم .ممنونم .
یداله عزیز سلام از شعر زیبایت لذت بردم . موفق باشی
و خواب کافیست برای فراموشیه این پنجره ........ ( هر سه قستش عالی بود )
سلام دوست عزیز .........ایمیلت رو امروز دیدم اون ایمیل رو مدتی بود چک نمی کردم ....من برای شما همیشه وقت دارم ....
salam. kamelan be roozamham dar pad noosh va ham dar mataji nymvar va montazere nazare shooma doste azyz. omydvaram ke byayyd va arezoo daram khoshetoon byad.
تصویر تیره شهر با بزرگراه های عریض و طویل با شلوغی و هیاهوی ماشین ها با سر درگمی آدمها در چاردیواری خانه هایشان که با حصار های آهنین محبوس شده .. این شهر سالهاست فرو افتاده و تصویر وارونه ی آن در پشت پلک ها ست. و این پنجره که کنار برود آسمانی بی ستاره پیداست.//
سلام دوست عزیز من چند بار آمدم اما متاسفانه نتونستم که کامنت بگذارم. کار فوق العاده ایی بود . پایدار باشید دوست
من. ناتانائیل هم به روز شد.
سلام دوست عزیز! با مطلبی پیرامون همجنسبازی و غزل پست مدرن به روز کردم در ضمن یک شعر جدید هم زده ام! منتظرم...
سلام یداله شهر جو عزیز... با یک شعر به روزم ...و منتظر نظر شما ... در ضمن به روز می شوی ...خبرم کن .. با احترام : تیرداد راد
سلام و مهمانید به صرف یک کار نخونده. منتظرتان هستم.
از لطفت ممنونم و منتظر چاپ کتابت هستم موفق و پیروز باشی...
سمت دریای ما نمی آیید؟ .... سلام دوست عزیز.
با اینکه حالم از گذشته سر می زند/از آرامشی تحلیل می روم که سکوتش دلیل آغوش نیست/که دیوار به دیوار این شهر سایه ای به خانه های بی نور و چراغ/که خورشید دروغی است که اید به آن پشت کرد و تمام شد/
zemestan ast papooshi nadaram ta papooshat ra biavaram.man vaghean lezzat bordam .hamin
شهرجوی عزیز شعر زیبایی بود .موفق باشی
سلام ...ممنون از شعرتون ...منتظر کتاب میمیانیم.
پلک هر کدام این آدمها که کنار برود
چشم انداز وارونه شهر مقابلتان ایستاده است
سلام/ممنون از اینکه سر زدی/راستی من فکر می کردم که مبحث شعار و شعار زدگی در کلاسیک دهه ی شصت و هفتاد مطرح است و ما امروزه در شعر به دنبال چبزهای دیگری میگردیم!!/ممنون از لینکتان!!!!/حق
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو....
خوشحالم که با شعر دیگری بروز شدی ..
سلام. ترانه ی زمین با ترانه ی در دست انتشار « گم» بروز می باشد.سبز
سلام عزیز. موفق باشی
سلام جناب شهر جو بروزم ومنتظر
سلام يداله شهر جو عزيز ...داشتم شعرت را دوباره خوانی می کردم برايم آغاز سه فضا بود ... انگار يکی پرسيده و دو نفر جواب می دهند يا نه انگار يک منظره از سه زاويه ديد ـ نگرشـ ديده ميشود ... کار زيبايی است .. با احترام : تيرداد راد
تو ژکی به این سیگار بزن.
سوگواران دراز گیسو بر دو جانب رود، یاد آورد کدام خاطره را با قصیدهء نفسگیرشان تعزیت میکنند؟
گاهی بايد جواب داد و ساکت نماند٬ بايد به اين خلسه ها اميد داشت! با يک جواب عاشقانه بروزم و منتظر حضورتان با دستهای پر...لطفاْ بی جواب نگذاريدم...زنده باشيد.