-
اسباب کشی
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 14:11
دوستان خوبم! از این پس در این خانه نمی نویسم مرا می توانید در این خانه ببینید.
-
جزیره در حاشیه متن
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 14:21
پس از نزدیک به یک سال انتظار دومین مجموعه شعرم توسط انتشارات داستان سرا چاپ و منشر شد این مجموعه که شامل شعرهای سالهای ۸۵ تا ۸۸ من است ۶۴ صفحه است و سی شعر را در بر می گیرد. طرح جلد آن را دوست هنرمندم موسا عامری طراحی کرده است. علاقمندان برای تهیه آن می توانند به مراکز زیر مراجعه کنند و اگر موفق به این کار نشدند می...
-
فابریک به روایت سعدی
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 15:45
فابریک به روایت سعدی باید از خیابان سعدی جنوبی بگذرم دارم برای تصاویر معاشقه در بوستان مصداق تازه ای جستجو می کنم - اتاق کامل پزوه 405 با رنگ فابریک – باید به رنگ زلف آشفته به صدای گریخته از ابیات بوستان نزدیک باشد بی گمان این معشوقه ی پنهان در اتاق کامل پزوه 405 پناه گرفته است عاشق باید مانند من از خیابان سعدی جنوبی...
-
دو شعر
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1389 10:15
بهانه حادثه سر در آورده در تو یا تو در حادثه به شکل خط منحنی دارد مسیر رفته برای تو تکرار می شود این خیابان رها شده در تقویم برای رسیدن به مزارع سبز جیرفت روزهای آخر هفته زیادی را به وسوسه ات نشسته است جهار صندلی وارونه یک مشت کلمات رها شده از کف چانه سکوت سیاست دروغ یک کیف مشکی حایل میان من و تو می تواند این مسیر...
-
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 00:18
«شکل دیگر من» این شهر پرت شده در انتهای تاریخ شکل دیگری از من است با پلی میان خرمن نمرود و قلعه ای که سالهاست جرات عبور از این پل را به شک دارد شک دارم این قلعه جرات عبور از پل را داشته باشد شک دارم این مترسک ها شک دارم این آبهای خروشان شک دارم این لوار آتش باد شک دارم این عطر یاسمی شگ دارم این شهر... شکل دیگری از من...
-
سلامی ...و حضوری دوباره
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 20:47
پنج شنبه بازار میناب (1) بازاری از کلمات میان سرانگشتانت جاری است در چارچوب این عکس رنگی رنگ از سرانگشت هر کلمه می چکد (2) هی پیچ هی تاب هی رها شدن خورشید تا مچ پاهایت برق این «درچاکی» درست در پنجره تماشاست رها نمی شود این بند از زلال پاهایت (3) رنگین گمان وارونه صبح نک این قلم جاریست آغشته به رنگ تماشا این «شمط» را...
-
توقف مرگ در خانه ما
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 21:44
توقف مرگ در خانه ما روز یکشنبه (شانزدهم تیر ماه) آن تلفن لعنتی زنگ مرگ را به صدا در آورد نفهمیدم چگونه به بیمارستان رسیدم اما هر چه بود دیر رسیدم داشتم در اتاق تزریقان ارژانس میناب سراغش را می گرفتم آدرسش را در سرد خانه دادند آری «یعقوب» عزیز تنها ۲۵ بهار یا زمستان یا پاییز را پشت سر نهاده بود یک سال و نیم از ازدواجش...
-
جزیره ذر حاشیه متن
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 09:00
پایت را از این ماجرا بگذار بیرون بگذار از این دالان هوایی... حلقه های دود روی موج شکن ها جابجا شوند این جزیره که مزرعه نیست با یک خط فرضی دو نیمش کنی برایش یک حصار چوبی فرض بگیری مترسکی برای تنهایی اش و فکر شخم معدن گلک آرامت نگذارد آقا! اینجا یک جزیره متروکه در حاشیه یک متن کهنه است سربازانی از حمام لطفعلی خان...
-
صحنه وارونه است
جمعه 16 آذرماه سال 1386 21:54
صحنه وارونه است درست اول این سطر موسیقی باید نواخته شود تو وارد صحنه می شوی چرخی می زنی درست روی موج شکنها پاهایت را در آب آویزان می کنی و موسیقی دوباره جفتی خالو قنبر ساز دلو صحنه دارد برای این ادامه وارونه می شود آمده ای روی موج شکن ها پاهایت آویزان به انگشت اشاره ای که بالا آمده از کف ها آقا اجازه ... من از این متن...
-
دارم خودم را مرور می کنم
جمعه 13 مهرماه سال 1386 10:43
صبح امروز-پانزدهم مرداد را – از جلو پیشخوان روزنامه فروشی ها مرور می کنم به تیتری فکر می کنم که طناب زمختش را بر گردن کلمات ابتدای این صبح انداخته به کلمات به طناب دار به هر کلمه ای که مرا مجذوب این تیتر کند حسب وحال این مرد متشاعر دوباره در ستون سمت چپ صفحه هفتم است دارم خودم را در جلو پیشخوان مرور می کنم چشم در چشم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 مردادماه سال 1386 10:16
کلمه خارج از متن رد پای کلمه را آورده اند تا کنار همین قلعه رد قدمها روی ماسه بادی ها باقی است احتمالا باری داشته وشاید هم کسی روی کول کلمه بوده مکثی کرده زیرسایه وهم در همین فاصله به فکر فرو رفته است معلوم نیست چه ساعتی خارج شده و بی درنگ از حاشیه قلعه وارد جزیره شده سربازهای پرتغالی در حاشیه معدن گلک به این ردپا...
-
صدا... بالای سر آبادی
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 23:42
« صدا... بالای سر آبادی» به کورش گرمساری و ناصر عبدالهی دو هنرمند فقید هرمزگانی که همواره نگاه ونفس شان را دوست داشته ام صدا که بالا رفته از سر آبادی با دو چشم بر آمده از حدقه برای ماه به لحن دریا شروه می خواند چشم برآمده از حدقه به ثبت کلمات درشت این متن پشت لنز ماه به کمین نشسته: یک دو سه دوربین ...حرکت...کات......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 21:56
قصد این ... از شعر خبری نیست این کلمات قصد یک خودکشی دست جمعی دارند بی قاعده از صفحه خارج می شوند به هیچ فاعلاتن تن تن تن در نمی دهند مجبور می شوم آنها را دوباره به صفحه برگردانم - صفحه جای خوبی برای شماست - برای چه سر تعظیم فرود... لابد جییره خوار اجانب شده اید رقم های درشتی در حسابتان جابجا شده قلم به مزدان جیره...
-
...وسلامی
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 15:17
برای ما معلمها ماه مهر ماه پر مشغله ای است و البته اگر مدیر یک مجموعه آموزشی باشی از یکی ـ دو ماه مانده به مهر سرت حسابی شلوغ می شود حتی فرصت نمی کنی به وبلاگت سربزنی و به روزش کنی...مدتهاست فرصت نمی شود به این صفحه سری بزنم حتی پاسخ محبت دوستان عزیزم را...امروز دوباره سراغش آمده ام با یک کار قدیمی به روزم تا در اولین...
-
نقدی بر مجموعه « یک صندلی مقابل دریا »
جمعه 23 تیرماه سال 1385 12:02
از چاپ اولین مجموعه ام با عنوان ( یک صندلی مقابل دریا ) زمان زیادی نمی گذرد در این مدت بسیاری از دوستان نازنینم با ارسال نظرات و یاداشت های خودرا شرمنده ام کرده اند از جمله شاعر فرهیخته ودوست نازنینم « تیرداد راد » که نقد کاملی بر این مجموعه نوشته اند ضمن سپاس قلبی از این دوست بزرگوار شما عزیزان را به خواندن آن دعوت...
-
آدمک ها
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 21:38
رنگشان کرده ای در میان صغحه مقوایی آدمک ها در میدان ایستاده اند سوت می کشد در سرت میدان بی سابقه آغاز می شود رژه می روند از مقابل پرچم زنت کودکت کوچه ات خانه ات از محوطه کنارشان می زنی صفحه مقوایی وارونه می شود آدمک ها غلط می خورند راه گریزی نیست با یک پاس بلند... کدام کلمه را پاس خواهند داشت؟ چشمت را گلوله ای کرده ای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1385 16:15
پیرمرد و غزلهایش پیرمرد از بندر آمده بود با بویی از شرجی ودریا ، مثل روزهایی که در ساختمان قدیمی انتشارات چیچکا به دیدنش می رفتم بشاش وصمیمی ، پیرمرد همیشه روحیه مثال زدنی دارد حتی آنگاه که متفکرانه به فکر فرو رفته است احساس می کنی که لبخندی را پشت تفکر خود پنهان کرده است « محمد علی بهمنی» در عرصه غزل امروز یک چهره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 14:09
از ...مرگ... از مرگ که بگذریم همه چیز در جای خود قرار دارد این سفره به شکل منظمی چیده شده آدمها وارونه مقابل هم نشسته اند تکلیف این پرونده هسته ای چه ... هسته اصلن چیز خوبی نیست ... دستی که از دهان تو قد کشیده میوه را از سفره بر می دارد هسته اش را می گیرد در دهان تو... هسته این کلمه در دهانت می پرد سرفه می کنی ومرگ!...
-
اولین مجموعه شعر من
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 20:29
بالاخره با تلاش دوست عزیزم (رضا کرد بچه ) اولین مجموعه ام به نما یشگاه بین المللی کتاب تهران رسید از روز سیزد ه اردیبهشت هم منتظر دیدن دوستان خوبم در غرفه انتشارات مهررآوش هستم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 21:35
« درود بر...» « برای درود که دلش شکسته » درود بر ... بر درود ...لرزش کدام ساعت بود ؟ از تجمع صداهای امروز برگشته ام نفرینش کردیم از ارتفاع بلنتدترین آسمان خراش نیویورک پرتابش کردیم مرگش دادیم... درود بر... درودش گفتیم روی دست هیاهو به خیابانش آوردیم هورا را را را کشیدیم درود بر .... چه گذشته است بر این کلمه « درود »...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 23:23
عیدانه هیچ چیز نمی تواند آمدنش را به تاخیر بیاندازد از در از دیوار از پنجره از سقف به حریمت خواهد آمد سلامی می کند وبی تعارف بر سفره ات می نشیند نان دیزی ات را می خورد و زبان شکر می گشاید...عید را می گویم نوروز را می گویم که از راه رسیده است می بینی اش که سلام می دهد ودست می تکاند...آرزو می کنم که مهمان نورسیده همیشه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 23:33
عاشقانه هایی برای دریا (1) مهم نیست برایم چه بپوشی سیاه... سفید ...رنگی دارم به سوز گریه ات گوش می دهم این ضجه را نیز به ریتم بندری کوک کرده ای (2) از پلکان دریا بالا می آیی دور از چشم این موجهای هوس ران سینی صبح را به خورشید می دهی زیر پایت ....خالی .... موج بلندی در آغوشت می کشد (3) سلام دختر خوب ساحل! حالت را از...
-
خلیج فارس
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 20:13
عذر این گربه سیاه که پاهایش را مچاله کرده روی تنت بپذیر چشم بر این نقشه دوخته سلام ساعت خوب جغرافیا! ***** چشم به آب می زنم در رقص عود بندری دشداشه تنت کرده اند سفید ایستاده ای به نقشه زل می زنی به چشم سیاه گربه به عصا وکتاب به ساعت خوب جغرافیا گربه بر این دشداشه چنگ می زند از این روزها دور نمی روی در نقشه خوب افتاده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 19:01
یک صندلی مقابل درِیا نمی شود شک نکرد باید چهره غلط اندازش را باور کرد؟؟ این صندلی به طرز مشکوکی مقابل دریاست دارد در گوش دریا چه زمزمه می کند؟ بی محابا روسری اش را کنار زده... در این عصر شرجی زده از سربازان پرتغالی هم خبری نیست قلعه! خودش را در ته نقشه مچاله کرده است خورشید! _ که دور از چشم جاشوان _ خودش را به آب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 دیماه سال 1384 19:06
بله باد اشتباه کرده است تو اشتباه نکرده ای کف لیزاین ماشین « تویوتا » نشسته ای شلال گیسوانت را به دست باد... بله « باد» اشتباه کرده است - برای چه چنگ انداخته؟ این « شمط » را کنار زده - دست خودش نبود بیچاره فکر کرده قاصدکهای شلال شمط روی تن صحرا نشسته اند هی وزیده بود هی وزیده بود حالا قبول می کنی « راننده » اشتباه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 00:00
این پنجره که کنار برود پنجره که کنار برود یک شهر فرو می افتد از این چشم انداز با هندسی ناموزن کوچه هایش که درست ختم می شوند به شیارهای همین پیشانی صندلی وکتاب را کنار می گذاری خیابان طویل از مقابلت می گریزد با آسمان خراشهایی که همیشه فکر کرده ای کجای این آسمان را خراشیده اند ****** لازم نیست پنجره کنار برود این شهر...
-
این روزها
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 22:56
این روزه سرگرم جمع آوری اولین مجموعه ام برای چاپ هستم ودچار نوعی وسواس عجیبی شداه ام خیلی از شعرهایم را دور ریخته ام وهر روز با خودم کلنجار می روم یکی از دوستان به شوخی می گفت دچار خود سانسوری شده ای ...اولین مجموعه ام را قرار است انتشارات «مهراوش» با مدیریت شاعر خوب وتوانا « رضا کردبچه » چاپ ومنتشر کند... پنج شعر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1384 00:26
به : زینب آرمات که بی گمان زن خوبی است کلید چراغهای ... قبل از شما کسی در این خانه آمده کلید چراغ های رابطه را زده است در این وقت شب این همه نور چگونه از اینجا سر در آورده اند این رد پای زنی است گویا با نک پنجه از حاشیه این سکوت گذشته است بوی فروغ می آید گمان گریختنش از ظهیرودوله می رود اما نه ...قرار این شعر......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1384 00:04
«در یا دیوار بدورت می کشم» (1) هیچ گاه دور نبوده ای هر صبح خورشید را که کنار زده ام پولک های جلبیرت برای جاشوان روی عرشه دست تکان می دهند روز نامه صبح را ورق می زنی: تعارف مرگ میان آسمان خراشها پرت شدن کودکی از مرحله ... دهن لقی جاشوان همین بندر افشا قرارهای ملاقات در حاشیه تقویم هفته بعد... به دریا نسکافه تعارف می...
-
شعر جدید
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 07:51
این هم یک شعر تازه برای دوستانی که در این چند وقت از من کار جدید می خواستند البته از دوستان خوبم انتظار دارم با نظرات مفیدشان مرا همراهی کنند « باید خدا نگهدار آقای…» نه از ردیف خانه مرده شور نه از بوی مشمِزکننده کافور خروس خوان صبح از همین خیابان روبرو برای صرف یک صبحانه کامل دق الباب می کند هنوز ملحفه ها را از زنگ...