سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

به : زینب آرمات که بی گمان زن خوبی است

 

کلید چراغهای ...

 

قبل از شما کسی در این خانه آمده

کلید چراغ های رابطه را زده است

در این وقت شب

این همه نور

چگونه از اینجا سر در آورده اند

این رد پای زنی است

گویا با نک پنجه از حاشیه این سکوت گذشته است

بوی فروغ می آید

گمان  گریختنش از ظهیرودوله می رود

اما نه ...قرار این شعر...

بگذارید راحتتان کنم:

زینب زن خوبی است

به شهادت این همه کلمه

که در آشپز خانه ردیف شان کرده است

هر صبح

چادر گلی اش را

که بر این گل میخ بیاویزد

ملحفه ای  از سکوت بر سر می کند

میوه تازه برای تو پوست می گیرد

این همه حرف روی دهنش بوی تعفن گرفته است

چای تازه دم وبوی هل

تازه برای سکوتش دقیقه قرض می گیریم

اِین لبخند آماده برای تو در این بشقاب کنار گذاشته است

دکتر! برای لباش کرم نرم کننده خواهی نوشت ؟

زینب آدم خوبی است

آشپز خانه هم البته جای بدی نیست

با وجود این همه کلمه

کلید را باید زد

رابطه چراغ و آشپزخانه روشن خواهد شد

«دریا دیوار بدورت می کشم»

 

(1)

هیچ گاه دور نبوده ای

هر صبح

خورشید را که کنار زده ام

پولک های جلبیرت

برای جاشوان روی عرشه دست تکان می دهند

روز نامه صبح را ورق می زنی:

تعارف مرگ میان آسمان خراشها

پرت شدن کودکی از مرحله ...

دهن لقی جاشوان همین بندر

افشا قرارهای ملاقات در حاشیه تقویم هفته بعد...

 

به دریا نسکافه تعارف می کنی

از مردان هندی روی عرشه...

حالت خوب نِست

هوا کمی تا قسمتی...

 ارتفاع موج بین قهر وآشتی های روزانه ات در نوسان است

کنار ساحل جای امنی نیست

بساط میز ونسکافه وحرفهای قبل از ظهر را

باید روی بالکن ساختمان مجاور چید

 

 

(2)

لازم نبود از این ارتفاع بالا بیایی

تورامی شود از پشت سطرهای ریزودرشت کتابها      رنگ چهره کلمات دید

اصلا این خودکار و کاغذ وبساط این نقشه    برای تو

با این خودکار آبی

تصویر یک کلبه را خواهی کشید

برای آن دری فرض می گیری

ورشته کوهی در آن بالا دست

وردیف درختانی منظم

ودخترکی !

 که ناگزیر است

برای رسیدن به این کلبه از دریا بگذرد

وبازهم انتخاب این کلمه با تو

دریا!     می تواند

کلمه....دختر.....یا چیز خوبی باشد

 

 

 

شعر جدید

این هم یک شعر تازه برای دوستانی که در این چند وقت از من کار جدید می خواستند البته از دوستان خوبم انتظار دارم با نظرات مفیدشان مرا همراهی کنند

« باید خدا نگهدار آقای…»

 

نه از ردیف خانه مرده شور

نه از بوی مشمِزکننده کافور

خروس خوان صبح

از همین خیابان روبرو

برای صرف یک صبحانه کامل

دق الباب می کند

 

هنوز ملحفه ها را

از زنگ این ساعت لعنتی نتکانده ام

هنوز قبوض مکالمات عاشقانه

وسر رسید قرارهای ماهیانه را

در این استکان حل نکرده ام

 

روبروی حواله های روز مرگی ام چمباتمه می زند

به کیسه زباله چشم می دوزد

به پرده های رها شده در چارچوب اشاره می کند

- آقای …!   صبحانه کامل تان از دهن نیافتد

برای گفتن این جملات … زمان زیادی باقی است

باید شماره های زیادی را بالا ببری

زباله های زیادی را پایین

با فرض خرابی آسانسور

زباله های  زیادی

جلوی در گذاشته نمی شود

عکس های زیادی بوی تعفن می گیرد

نرخ مکالمات عاشقانه بالا می رود

 سررسید قرارهای ماهیانه فراموش می شود

 

باید عجله…

باید صبحانه تان…

باید ببخشید…

باید نشناختمتان…

باید سلام…

باید آقاب مرگ!!!

بایدخدا نگهدار

******

               یداله شهرجو- فروردین84- میناب