سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

اولین مجموعه شعر من

بالاخره با تلاش دوست عزیزم (رضا کرد بچه ) اولین مجموعه ام به نما یشگاه بین المللی کتاب تهران رسید از روز سیزد ه اردیبهشت هم منتظر دیدن دوستان خوبم در غرفه انتشارات مهررآوش هستم

 

یک صندلی مقابل دریا

« درود بر...»                                « برای درود که دلش شکسته »

 

درود بر ...

بر درود ...لرزش کدام ساعت بود ؟

         از تجمع صداهای امروز برگشته ام

           نفرینش کردیم

              از ارتفاع بلنتدترین آسمان خراش نیویورک پرتابش کردیم

                         مرگش دادیم...

    درود بر...

درودش گفتیم

روی دست هیاهو به خیابانش آوردیم

هورا را را را کشیدیم

درود بر ....

          چه گذشته است بر این کلمه

                  « درود » یک کلمه بیش نبود

از ارتفاع کدام آسمان خراش پرتابش کردند؟

بیچاره چار ستون دلش شکسته...

سقف وآن همه تیر و آن همه تفنگ

روی لبش آوار شده

 

******

 

با چه وضعی از این تجمع بر می گردد

    فریاد که می زند...درود بر...

          لرزه بر اندامش افتاده

دستانش در هوا ولو شده

مشت گره کرده اش را پرتاب کرد

          درود بر...

نقش بر زمین شد...

 کف از دهانش به دریا رسید

          آرام گرفت

درود بر...            زلزله ...     

زلزله بر...            درود...

عیدانه

هیچ چیز نمی تواند آمدنش را به تاخیر بیاندازد از در از دیوار از پنجره از سقف به حریمت خواهد آمد سلامی می کند وبی تعارف بر سفره ات می نشیند نان دیزی ات را می خورد و زبان شکر می گشاید...عید را می گویم نوروز را می گویم که از راه رسیده است می بینی اش که سلام می دهد ودست می تکاند...آرزو می کنم که مهمان نورسیده همیشه مهمان دلت شود...

 

« و( بله ای ) که . . . »

 

 

شناسنامه ها دم دست تان است

باد بزنید

( آقا دیر نمیکند )

این آدم ها برای کودکانشان

کلمه پوست بگیرند

دختران نو بالغ

زیر پلک همین آینه شمعدان

خواب بروند

( آقا دیر نمی کند )

 

از ( قاتق )

با شناورهای مجهول

خبری نیست

این سفره فقط برای شناسنامه های شماست

و ( بله ای ) که زیر دندانتان

پف کرده است

( آقا دیر نمی کند )

برای چیدن گل

یا هر چه که دوست دارید

از همین در پشتی

به بن بست می رسید

 

یادم نیست

شاید بار آخری بود

که از در پشتی

رفته بود گل بچیند

تازه تَََرک دوچرخه حبیب را

از پلکم بالا کشیده بودم

- بوق ممتد -

کجای این سطر بودی پسر ؟

امتحانت چه می شود ؟

- سطر آخر همین درس بودم : -

هما

دختری که

( بله ) را با دندان های شیری اش

بر سفره

قی کرد .