« باید خدا نگهدار آقای…»
نه از ردیف خانه مرده شور
نه از بوی مشمِزکننده کافور
خروس خوان صبح
از همین خیابان روبرو
برای صرف یک صبحانه کامل
دق الباب می کند
هنوز ملحفه ها را
از زنگ این ساعت لعنتی نتکانده ام
هنوز قبوض مکالمات عاشقانه
وسر رسید قرارهای ماهیانه را
در این استکان حل نکرده ام
روبروی حواله های روز مرگی ام چمباتمه می زند
به کیسه زباله چشم می دوزد
به پرده های رها شده در چارچوب اشاره می کند
- آقای …! صبحانه کامل تان از دهن نیافتد
برای گفتن این جملات … زمان زیادی باقی است
باید شماره های زیادی را بالا ببری
زباله های زیادی را پایین
با فرض خرابی آسانسور
زباله های زیادی
جلوی در گذاشته نمی شود
عکس های زیادی بوی تعفن می گیرد
نرخ مکالمات عاشقانه بالا می رود
سررسید قرارهای ماهیانه فراموش می شود
باید عجله…
باید صبحانه تان…
باید ببخشید…
باید نشناختمتان…
باید سلام…
باید آقاب مرگ!!!
بایدخدا نگهدار
******
یداله شهرجو- فروردین84- میناب
شمارش معکوس این ساعت به هیچ عدد شبیه نیست
می تواند که نمره ای نباشد... ونه ساعتی در کار
کار این سربازها
سوراخ کردن کاغذی ست
که شاید نقشه گوشه ای از جهان باشد
برای آن دو رود با مقیاس کف دستان پسرم نیما فرض است
وآدمها وگاوها ومرده هایی که برای شام امبشب شان
خمیازه _ باعرض پوزش _ خمپاره بار گذاشته اند
اصلا این نقشه با مقیاس کوچک
برای پیچاندن ماری جوانا می تواند کاغذ خوبی باشد
از رودهای خروشان آن
شاید تنگ آبی برداشت
روی زمینهای پست آن لم داد
به ناهمواری های پست آن تکیه زد
ومثلا بطری دیگری از این جعبه خارج کرد
********
هی سرباز!
به این نقشه خوب نگاه کن
از این گذر هیچ مرده ای عبور نکند
گاوی مزارع سبز این نقشه را نچرد
ودر مسیر این رود هیچ دلتایی...
اصلا برای چه رود؟!
شاید مسیر آن از این نقشه خارج شود
تکلیف این اتاق واین همه سربازوبطری کشتی وسگ های قلاده به گردن...
باید با مقامات بالاترصحبت کرد
اصلا حرف این ساعت وشمارش معکوس وزمینهای ناهموار چیزهای بی موردی است
موضوع رود را باید به مقامات بالاتر گزارش کرد
********