سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

این پنجره که کنار برود

 

 

پنجره که کنار برود

یک شهر فرو می افتد از این چشم انداز

با هندسی ناموزن کوچه هایش

که درست ختم می شوند

 به شیارهای همین پیشانی

صندلی وکتاب را کنار می گذاری

خیابان طویل از مقابلت می گریزد

با آسمان خراشهایی که همیشه فکر کرده ای

کجای این آسمان را خراشیده اند

 

******

 

لازم نیست پنجره کنار برود

این شهر

 سالهاست فرو افتاده

تنها آدمها برای خودشان

پنجره را کنار می زنند

روبروی این چشم انداز می نشینند:

سقوط آزاد خانه های وارونه

کفش های رها شده در هوا

پشت بامهای بنا شده بر زمین

وآدمهایی که برای رسین به لنگه کفش هایشان

عمود این دیوار را بالا می روند

 

******

 

لازم نیست این چشم انداز به تما شا گذاشته شود

پلک هر کدام این آدمها که کنار برود

چشم انداز وارونه شهر مقابلتان ایستاده است

آدمهای بسیاری در چشمانشان خم شده اند

لنگه کفش هایشان را جفت می کنند

برای خودشان خانه ای فرض می کیرند

در پهنای اتاقش دراز می کشند

وتا ساعتی دیگر وشاید لحظه ای

زیر پلک خودشان به خواب رفته اند