سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

«شکل دیگر من»

این شهر پرت شده در انتهای تاریخ

شکل دیگری از من است

با پلی میان خرمن نمرود

و قلعه ای که سالهاست

جرات عبور از این پل را به شک دارد

شک دارم این قلعه

جرات عبور از پل را داشته باشد

شک دارم این مترسک ها

شک دارم این آبهای خروشان

شک دارم این لوار آتش باد

شک دارم این عطر یاسمی

شگ دارم این شهر...

          شکل دیگری از من است

شکل دیگری از من دارد عبور می کند از این پل

دارد اضطراب این حیابان را طی می کند

دارد از تنها چراغ قرمز این شهر می گذرد

******

میان طعم گس درختان انبه و لیمو گم می شود

 

 

 

 

«شاعران معلق»

مرگ

کلمه غمینگی بود روی لبت

به اضطراب ایستاده بود

در فکر زایش یک شعر و کلمه بودم

انگشت سبابه را

از لبت کنار زدم

مرگ به زمزمه افتاد

سکوت این اتاق سه در چاربه هم ریخت

سقف وارونه شد

با شعران بسیاری در هوا معلق

زمزمه شعر

روی لبهای مرگ آغاز شد

مرگ آمده بود

درست کنار همین شعر

کنار همین کلمات

.

*******

انگشت سبابه روی لب ها

مرگ

سکوت غمگینی

روی لبت بود