سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

عیدانه

هیچ چیز نمی تواند آمدنش را به تاخیر بیاندازد از در از دیوار از پنجره از سقف به حریمت خواهد آمد سلامی می کند وبی تعارف بر سفره ات می نشیند نان دیزی ات را می خورد و زبان شکر می گشاید...عید را می گویم نوروز را می گویم که از راه رسیده است می بینی اش که سلام می دهد ودست می تکاند...آرزو می کنم که مهمان نورسیده همیشه مهمان دلت شود...

 

« و( بله ای ) که . . . »

 

 

شناسنامه ها دم دست تان است

باد بزنید

( آقا دیر نمیکند )

این آدم ها برای کودکانشان

کلمه پوست بگیرند

دختران نو بالغ

زیر پلک همین آینه شمعدان

خواب بروند

( آقا دیر نمی کند )

 

از ( قاتق )

با شناورهای مجهول

خبری نیست

این سفره فقط برای شناسنامه های شماست

و ( بله ای ) که زیر دندانتان

پف کرده است

( آقا دیر نمی کند )

برای چیدن گل

یا هر چه که دوست دارید

از همین در پشتی

به بن بست می رسید

 

یادم نیست

شاید بار آخری بود

که از در پشتی

رفته بود گل بچیند

تازه تَََرک دوچرخه حبیب را

از پلکم بالا کشیده بودم

- بوق ممتد -

کجای این سطر بودی پسر ؟

امتحانت چه می شود ؟

- سطر آخر همین درس بودم : -

هما

دختری که

( بله ) را با دندان های شیری اش

بر سفره

قی کرد .